آن را که در فراق صبوری میسرست
عشقش همیشه بر هوس دل مقدر است
در عشق سوز باید و با سوز درد دل
آری هوس نه عشق بود کار دیگرست
عشق مجاز را ز حقیقت توان شناخت
آواز نوحه گر نه چو فریاد مادرست
آه از دلی که جان گرامی به عشق داد
با جان رفته آتش سوداش در برست
می سوزد و هنوز همان عاشق است زار
می میرد و هنوز همان مهرپرورست